بهار ِ امیر!

این وبلاگ، یک نویسـ امیرــــنده دارد که اگر قرار شد -بعد از این باز هم- بنویسد، برای خودش می‌نویسد و دلش!

بهار ِ امیر!

این وبلاگ، یک نویسـ امیرــــنده دارد که اگر قرار شد -بعد از این باز هم- بنویسد، برای خودش می‌نویسد و دلش!

عاشقـــــــــی حس غریبی بود!
(قرار نبود اینا رو بگم):
نگه‌ت خواهم داشت حس غریب، همیشه در وجودم!
اما پنهانی ...
مثل اون تیکه کاشی مزار شهید گمنام که توی آخرین دیدار دستم بود و ندید!
"عاشقی" فقط تو را نگه می‌دارم!

:::.:.::..::..:.:::.::..:::.:::::.:::..:::.:::::.:

سریال خواب های من امشب تمام شد
از خواب جستم و عرق و تب تمام شد
کابوس بود یا خبری راست؟، مانده ام
تا آنکه واکنم لبم از لب تمام شد
دیگر صدای تِک تِک ساعت نمی رسد
این پتکِ بی امانِ مرتب تمام شد
حالا کنار پنجره ... نه روی ابرهام
رنج مسیر و سختی مَرکَب تمام شد
خوابند دیگران و اذان بر مناره است
شوق نماز دارم و مذهب تمام شد
فریاد می زنم ... کسی از خواب برنخواست!
تردید این سکوت مذبذب تمام شد
تکلیف سایه روشن مهتاب روشن است
وقتی که ابر جهل مُرکَّب تمام شد
فردا به سمت مشرق خورشید می روم
وقتی سوال و پاسخ " من رب ؟ " تمام شد
صبح است روی کاغذ اعلان، همین و بس:
من مُرده ام، خلاصه ی مطلب، تمام شد

اللهم یا منتهی مطلب الحاجات!

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۰۴ ب.ظ

ای نهایت درخواست حاجت‌ها

ای آن که تنها به تو بی نیازی توان جست و از تو روی بی نیازی نیست.

هر که سامان کار، اصلاح فقر و نیاز خویش را از تو بخواهد،  و بخواهد به یاری تو، حاجت از خود بگرداند، بی شک خواسته خود را در آنجا که یابد، جستجو کرده است و از راهی درست به یافتن آن برآمده است.

و هر کس که حاجت خود را نزد یکی از بندگان تو بَرَد و او را سبب کامیابی خویش پندارد، خود را در معرض ناامیدی گذاشته است و می سزَد ک که از نعمت تو بهره ای نبرد.

خدایا! مرا از تو خواسته ای‎ست که خود، از برآوردن آن ناتوانم و چاره جویی آن نتوانم، و نفسم مرا وسوسه می‌کند که برآوردن آن خواسته را از کسی بخواهم که او، خود، نیاز خود را از تو خواهد، و در خواسته اش از تو بی نیاز نباشد؛ و  این خود، لغزشی بود از لغزش خطاکاران،  و زمین خوردنی چون زمین خوردن گناهکاران

آنگاه به هشدار تو، از خواب بی خبری به خود آمدم، و به توفیق تو، پس از لغزش برخواستم، و چون به راه آوردی دیگر زمین نخوردم و بازگردیدم

پس ای معبود من! با اشتیاق تمام به سویت آمدم و با اعتماد، دست امید به دامان تو زدم.

و دانستم خواسته‌های فراوان من، پیش توانگری تو، کوچک است، و انبوه چشمداشت من از تو، در برابر رحمت تو، اندک...

مرا از خودت ناامید مساز و رشته پیوند من با خودت را مگسل، و در این نیاز که اکنون از تو میخواهم و هر نیاز دیگر، مرا به دیگران حواله مکن!

با آسان کردن سختی ها بر من، و با تقدیر نیکویی که در همه کارها برایم قرار داده ای، بر عهده بگیر، که خواسته ام را روا کنی، و نیازم را برآوری، و مرا به مطلوبم برسانی...

خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، درودی پیوسته و بالنده؛ بی گسست و بی پایان، و این درود را یاری رسان من و وسیله برآمدن حاجتم گردان، که تو وسعت دهنده و کریمی ...

صحیفه

.

..

...

هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مومنین و مومنات از زنده‌ها و و مرده‌ها،و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید! غصه دار که می‌شوید، گویا بدنتان، چین می‌خورد، و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز میشوند

حاج اسماعیل دولابی

  • امـــــــــیر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">