مواظب چشمات باش!
شب چهارم!
دیدی وقتایی رو که چشم آدم دنبال یه نفره، چهجوری میشه؟توی یه جای شلوغ هم که باشی، همش چشمات دنبال اون یه نفره... دقت میکنی ببینی کجا میره، چیکار میکنه، خوبه، بده، خوشه، نا خوشه ...
ولی این خیلی بده! باعث میشه چشماتو ببندی و بقیه رو نبینی، نفهمی اصلا دور و بریات چیکار میکنن، چی میگن... هیچی ِ هیچی نمیفهمی... مثل خورشید پشت ابر میمونه! اگر هم بیرون بیاد، نمیتونی زل بزنی بهش! نورش چشماتو میزنه ... نه تو میبینی نه اون!
ولی با همه این حرفها چشمات باز میچرخن، به امید نگاهی، لبخندی ... حرفی!
مواظب چشمات باش!...
کاش میشد همه ملاحظههای دنیا رو بریزم دور و بند همه اسارتها -ی
درونی و بیرونیم- رو پاره کنم و با نیروی مونده توی وجودِ آزادم بیام طرفت و خودمو
تا آخر آخر آخر دنیا غرقت کنم!
ندیدنت بهتر است از نبودنت
.
..
...
به قول قیصر امین پور:
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود، اگر کوهها کر نبودند، اگر آبها تر نبودند
اگر با میایستاد، اگر حرفهای دلم بی اگر بود!
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک یک دسته لبخند پر پر بچینم
تو را میتوانستم ای «دور» یک بار دیگر از دور ببینم...!
- ۹۳/۰۹/۲۳