اسم من و صدای تو!
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۵ ق.ظ
شب سوم!
چه کسی بود صدا زد ... کفشهایم کو ...؟!
رومو برمیگردونم سمت صدا، یه صدای آشنا ... از اون صداها که انگار یه عمره که میشناسیش...
از اون صداهایی که عین یه لیوان چای داغ، میره ته ته ته دلت و گرم مبکنه ... یا یه فنجان قهوه که حتی «زیر تیغ عمودی آفتاب» هم چیزی از دلچسبیش کم نمشیه!
به قول سهراب از اون صداها که میگه «صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبیست که در انتهای صمیمیت حزن میروید» ....
کجایی همهی من...؟! کی صدام کردی؟
یه عمره نشستم که فقط تو صدام کنی ... که فقط صدای تو باشه و اسم من! لذت از این بالاتر هم هست ؟!
کجای دنیا قدم بذارم که فقط صدای تو بره توی گوش من؟! .... فقط صدای تو ... فقط گوش من!
اصلا اینا به کنار ... خودت بگو ... پس کی میخوای با اون صدای گرمت، اسم منو صدا کنی؟! میرم میشینم رو بلندترین نقطه دنیا، اونقدر که سبز بشم! چون فکر میکنم تو سبز رو دوست داری!
اونموفع اگه صدام کنی... اگه صدام کنی...
ولش کن!
تو فقط اسم منو صدا کن ...
«صدا کن مرا ... صدای تو خوب است!»
.
..
...
به خودم آمدم انگار «تویـــــــی» در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
..
...
به خودم آمدم انگار «تویـــــــی» در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
- ۹۳/۰۹/۲۲