ساعت خونه مامان بزرگ!
جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۴ ق.ظ
خونه مامان بزرگ یه ساعت داشت که وقتی خونه آروم میشد صدای تیک تاکش رو اعصاب بود، طوری که مجبور میشدم گوش هامو بگیرم تا خوابم ببره! وقتایی که نصفه شب از خواب بیدار می شدم صدای ساعت به حدی بود که غیرممکن بود دوباره خوابم ببره ...
امشب یه لحظه همون صدا توی مغزم پیچید و دلتنگم کرد برای اون روزهای دور و حتی صدایی که روی اعصاب بود!
زندگی همیشه همینطوره، دلتنگ «گذشته»ای میشی که وقتی «حال» بود برات معمولی بود و حتی دوست داشتی که زودتر بگذره ،دلت میخواست بدونی که «آینده » چه خوابی برات دیده ...
زندگی همیشه همین بوده ...
- ۹۳/۰۹/۰۷