بهار ِ امیر!

این وبلاگ، یک نویسـ امیرــــنده دارد که اگر قرار شد -بعد از این باز هم- بنویسد، برای خودش می‌نویسد و دلش!

بهار ِ امیر!

این وبلاگ، یک نویسـ امیرــــنده دارد که اگر قرار شد -بعد از این باز هم- بنویسد، برای خودش می‌نویسد و دلش!

عاشقـــــــــی حس غریبی بود!
(قرار نبود اینا رو بگم):
نگه‌ت خواهم داشت حس غریب، همیشه در وجودم!
اما پنهانی ...
مثل اون تیکه کاشی مزار شهید گمنام که توی آخرین دیدار دستم بود و ندید!
"عاشقی" فقط تو را نگه می‌دارم!

:::.:.::..::..:.:::.::..:::.:::::.:::..:::.:::::.:

سریال خواب های من امشب تمام شد
از خواب جستم و عرق و تب تمام شد
کابوس بود یا خبری راست؟، مانده ام
تا آنکه واکنم لبم از لب تمام شد
دیگر صدای تِک تِک ساعت نمی رسد
این پتکِ بی امانِ مرتب تمام شد
حالا کنار پنجره ... نه روی ابرهام
رنج مسیر و سختی مَرکَب تمام شد
خوابند دیگران و اذان بر مناره است
شوق نماز دارم و مذهب تمام شد
فریاد می زنم ... کسی از خواب برنخواست!
تردید این سکوت مذبذب تمام شد
تکلیف سایه روشن مهتاب روشن است
وقتی که ابر جهل مُرکَّب تمام شد
فردا به سمت مشرق خورشید می روم
وقتی سوال و پاسخ " من رب ؟ " تمام شد
صبح است روی کاغذ اعلان، همین و بس:
من مُرده ام، خلاصه ی مطلب، تمام شد

تکراری ... !

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۴۴ ق.ظ

دوباره همان مسجد، همان حسینیه، همان قاری قرآن قبل از مراسم و همان جز از قرآن، دوباره همان چهره‌ها، همان سخنران قبل از آغاز دعای جوشن کبیر و همان قاریان دعاها با همان اشتباهات لپی همیشگی! همان قرآن سر گرفتن و سیخ شدن موها موقع رسیدن به «بالحجة» ... حتی کاملا درست حدس زدم که حاج آقا فاضل در ابتدای سخنرانی‌ش رو بر میگرداند سمت خواهران که طبق عادت مألوف در حال صحبت کردن هستند می‌گوید «شما رو به این ریش سفید منِ پیرمرد، یه امشب رو کوتاه بیایید» همه چیز دقیقآ پریودیک تکرار میشود با دوره تناوب یک سال قمری، دوباره همین روزمرگی‌ها ... همین ...

همه چیز تکراری، ولی همراه با تردیدی اساسی ... این روزمرگی تا کجا ادامه دارد؟!

تا رمضان بعدی که نه... شب قدر بعدی را درک می‌کنم؟!

هوای خوب و نفس‌های با برکت این روزها و شب‌ها و حال خراب من، یک ترکیب کاملا ناهمگن ...!

هیچ‌چیز هم آرامم نمی‌کرد، تا همین دو ساعت پیش و دعایی که خیلی با تأنی و تفکر و تمأنینه آمین گفتم:

خدایا بعضی‌ها در این جمع دردهایی دارند که نمی‌توانند با هیچ کس در میان بگذارند، خدایا تو از دردهای پنهانی همه‌ی ما آگاهی... اگر حل این مشکلات به صلاح ماست، با توانایی بی‌حد خود آن‌ها را حل کن و اگر به صلاح نیست و باید دچار باشیم به این مشکل (از نظر ناقص خودمان!) ، ما را به توانایی درک حکمت بی انتهای خود بصیر کن!

آمین!

این دعا شاید هیچوقت در این مراسم گفته نمی‌شد و یا شاید من نمی‌شنیدم و درک نمی‌کردم! ولی به اجابت آن نیاز مبرمی دارم.

 

  • امـــــــــیر

نظرات  (۱)

آمین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">