ضیافت!
دستــمو بالا گرفتم؛ تو ضیافت اسیری
تا تـــو تا آخر دنیا، سرتو بالا بگـیری
دستمو بالا گرفتم تا تو قلبت پا نگیرم!
تا ببینــی با چه عشقی، این شکســتو میپذیرم!
تو یه طوفان من جزیره، من ناپلئــون تو دِزیره!
جز تو کی میتونست از من، همه دنیامو بگیره!
نقطهی تسکین محضم؛ نقطهی آرامشم بود
اسمتو زمزمه کردم، این تمام شورشـم بود
شوق تسلیم تو بودن، لحظه لحظه تو تنم بود
بهترین تصویر عمرم، عکس زانو زدنم بود
« منِ او » دیشب ساعت سه تموم شد.
منظورم فقط کتاب « منِ او » نیست ... شاید هم هست ... ولی علاوه بر کتاب، "من
ِ او" هم دیشب ساعت سه تموم شد.
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد،
"منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او" دیشب تموم شد، "منِ او"
دیشب تموم شد...
"من او" دیشب همزمان با «منِ او» تموم شد، ساعت سه، تقریبا همه صفحات
فصل یازده - هم من، هم او - خیس شد.
خیس از اینکه؛ نه او مهتاب اسکندر بود و نه من علی فتاح!
ولی سرنوشت منِ او و او مثل سرنوشت علی و مهتاب شد...
خیس از اینکه ...
ساعت سه دیشب «منِ او» و "منِ او" با هم تموم شد.
«منِ او» رفت توی اولین ردیف کتابخونهم، کنار «از به» و «بیوتن» و «ارمیا» و «قیدار»
...
و "منِ او" رفت پیش "ارمیا" و "قیدار" و "علی
فتاح" ..."منِ او" رفت کنار پنجره اتاقش، آسمون میبارید ولی نه کف
حیاط خیس بود نه شیشهی پنجره اتاق...
آسمون میبارید ولی صدای رعدی بودی و نه حتی هـ...
"منِ او" شبیه یه ستون شکسته بود، شبیه یه ماشین تصادفی، شبیه یه درختی
که سرما زده بهش، شبیه یه کاغذ خط خطی مچاله شده، شبیه یه ته سیگار، شبیه گلدون
شکسته، شبیه یه ماهی که از تُنگ بیرون افتاده داره و چشمای سیاهش خیره به چشمات و دهنشو
باز و بسته میکنه ... شبیه خودش!
"منِ او" به حیاط نگاه میکرد ولی فقط حیاط رو نمیدید... هم گذشته و هم
آینده رو ...
اومد گرفت و خوابید، دیگه رویا نمیدید ... کابوس پشت کابوس...
کاری به کارش نداشته باشید...
- ۹۳/۱۰/۱۲